دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

خـــــــدایا شــــــــــــکر این ماهم گذشت

سلام الان که دارم مینویسم اذان مغرب به افق تهران در حال پخشه... درست دوساعت قبل متوجه شدم خانم پری تشریف اوردن.... اما شکرخدا بدون اینکه یه ماه ده روز دوماه تاخییر داشته باشه اومد.....الهی به امیدت از بعد از ظهر درد عجیبی زیر شکمم بود...میگفت چرا یهویی اینجوری شدم...گفتم لابد قبل ظهر جاروکشیدم اذیت شدم ...خلاصه شوشو که ساعت 3ونیم اومد خونه و پنج و ربع دوباره  رفت سرکار مثلا ارومیه بود شانس من...خخخخ...شوشورفت خواستم پاشم به خودم برسم شام اماده کنم دیدم نه حالم خوب نیست همینکه رفتمwcمتوجه شدم....بعـــــــــــــــــله....دیگه اومدم انقد گریه کردم...دپرس شدم....بافریبا جونم گپ زدم خیلی دلداریم داد خدا نی نی تودلشو براش نگه داره.....
16 تير 1393

سومین سالگرد عروسی مون مبــــــــارک

مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست این را به آسمان بگو تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی سالروز یکی شدنمان خجسته باد . . .   امروز سومین سالگرد عروسی مونه...رفتیم تو سال چهارم امیدوارم تاعمر داره و عمر دارم یه لحظه ازم جدا زندگی نکنه و ازش دور نمونم و همیشه و همیشه....فقط و فقط دلخوش یه دونه همسر مهربونم باشم... دیروز وقت پریم بود اما نیــــــــــومد اما باز امروز بی بی چکم منفی شد باز وسوسه شدم....خواستم اگه مثبت شد امروز یه خبر توپ برای همسری داشته باشم...چه خبر بهتر از بابا شدن برای مهربون من همین که داشتم تست میکرد گریه میکردم تو دلم التماس میکر...
16 تير 1393

خـــــــــــــــــــــدایا

خـــــدای آسمونـــــــــــــا......خدای بی همتای من....خدای روزای ماه رمضون....خدای مهربونیها....خدای لحظه های دم افطار که با زبون بی زبونی خواهش میکنم که سهم همه منتظرا رو بدی منم حاجت روام کنی....خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا منو این ماه شرمنده ی همســــــــــــرم و مادرم و دل خودم نکن... همسری که الان هرکاری میکنم میگه نکن الناز اذیت نکن خودتو به خودت فشار نیار.....باهاش از سفره بی بی رقیه میگم و نفرات رو میشماریم و از دلخوشی هامون میگیم...هرروز با مامانم از نذری که برای رمضان داریم میگیم...خـــــــــــــــــدایا منو شرمنده ی این دوتا فرشته  ی زندگیم نکن....بابام بفهمه داره پدربزرگ میشه از خوشحالی ذوق ...
13 تير 1393

من و یه دنیا انتظار

ســـــلام  سلام به سنگ صبورای مهربونم دوستای خوبم دوستایی که تاگفتم ناراحتم دلداریم دادن دوستایی که همیشه باعث امیدواریم بودن و هستن خــــــــــــــــــــــــداروشکر روز پنجم از مهمونی خدا و بیست نهمین روز از دوره ی این ماه من....و یه تست بی بی چک منفی.. بااینکه میدونستم جواب نمیگیرم هرچند اگه کثبت بشه نشون نمیده اما وسوسه شدم گفتم بعد دوسال بیشتر انتظار چی میشه چن روز قبل ت از موعد بفهمم که فرشته ای تو دلم جاخوش کرده خدایا من چرا روزای اول انقد باورم شده بود که حامله میشم حرفای خانم دکتر انقد باورم شده بود که همش حس میکردم از همون روز که حتی اقدامی هم نداشتم مامان شدم...چـــــــــــرا؟الان یکم ناامیدم....چرا شک دارم ...
12 تير 1393

من و یه دنیا انتظار

ســـــلام  سلام به سنگ صبورای مهربونم دوستای خوبم دوستایی که تاگفتم ناراحتم دلداریم دادن دوستایی که همیشه باعث امیدواریم بودن و هستن خــــــــــــــــــــــــداروشکر روز پنجم از مهمونی خدا و بیست نهمین روز از دوره ی این ماه من....و یه تست بی بی چک منفی.. بااینکه میدونستم جواب نمیگیرم هرچند اگه کثبت بشه نشون نمیده اما وسوسه شدم گفتم بعد دوسال بیشتر انتظار چی میشه چن روز قبل ت از موعد بفهمم که فرشته ای تو دلم جاخوش کرده خدایا من چرا روزای اول انقد باورم شده بود که حامله میشم حرفای خانم دکتر انقد باورم شده بود که همش حس میکردم از همون روز که حتی اقدامی هم نداشتم مامان شدم...چـــــــــــرا؟الان یکم ناامیدم....چرا شک دارم ...
12 تير 1393

مـــــــــــــــــــاه مهـــــــــــــــمانی خـــــداوند

ســــــــــــلام رمضان مبارک دوستای گلم...امیدوارم اونایی که روزه میگیرن زیاد بهشون سخت نگذره ....البته هرچقد سخت بگذره همون قدر بیشتر قبوله....اولین سحری رو امروز میخورم و به امید روزیکه روز اخر رمضان باشه و سربلند از این امتحان الهی بیرون اومده باشیم...انشالله چه فایده شوهرم بد اخلاقی میکنه....نمیذاره روزه بگیرم...همشم میگه اگه من نخوام و بگیری قبول نیست.....نمیدونم کی چی گفته بهش که میگه  برات ضرر داره روزه بگیری..منم میگم بابا اخه من هنوز هیچیم مشخص نیست...اگه حامله بودم یه چیزی...ازم عصبانیه و منم بیشتر اما من میگیرم....بچه ها دعام کنید دووم بیارم چون متفورمین میخورم... امروز روز طاقت فرسایی بود....از صبح ساعت نه به ...
8 تير 1393

معذرت میخوام دوستای گلم

ســـــــــــلام مامانا...دوستای گلم منوببخشید که ناراحتتون کردم  پست قبلیم خیلی بد بود حالم بد بود نمیدونم چیا نوشتم نمیدونم این کسالت و بی حالی چی از جونم میخواد؟ دیروز همسری ساعت 16:20رسید خونه میاندواب بودن...نهارم اماده بودم قبل اینکه شوشو برسه رفتم یه دوش گرفتم بدجوری گرمم بود و ضعیف انگار توان نداشتم یه لیوان رو دستم بگیرم رفتم حموم و اومدم مث همیشه موهامو خشک نکردم همیشه سراین با شوشو بحث داریم اما خب گفتم هوا گرمه و منم که نمیرم بیرون موهامو یه کوچولو با حوله خشک کردم  اما نه کامل....دیگه نمیدونم بخاطر اون یا دلیل دیگه ای داشت یه سردردی گرفتم بی سابقه سمت راست سرم انگار مته گذاشته بودن داشتن سوراخ میکردن یا یه چی ...
3 تير 1393

درد دل با فرشته ی آسمونیم

ســــلام دخـــــــــــتر پـــــــــــسر  قشنگم فــــــــــــــرشته ی آسمونی من که نمیدونم این ماه  اومدی یا میای تو دلم یانه؟ ولـــــــــــــــی مامان جون از خدایی که قراره تو رو به مصلحت خودش بفرسته تودلم خواهش کن...تمناکن توروبفرسته بگو مامانم داره از غضه دق میکنه...ازتنهایی داغونه...دلش فرشته شو میخواد...بعد اینهمه دوا درمون اینهمه انتظار تو مطب های دکترا دیگه داره کم میاره....بگو تورو این ماه بفرسته تو دلم....خیلی اذیت شدم مامان جان ...خیلی بیقرارم...خداخدامیکنم این ماه بیای دیگه امپولایی که زدم رو تکرار نکنم خداجونم نذار دلم بشکنه منم امیدم به خودته .. مامان جونم دیروز به یه سیدی که ماه به ماه میاد توکوچشون برام نذر ک...
2 تير 1393